روزى کشاورزى متوجه شد ساعت طلایش را که یک میراث خانوادگى بود در انبار علوفه گم کرده. بعد از آنکه در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودک که بیرون انبار مشغول بازی بودند کمک خواست و وعده داد هرکس آنرا پیدا کند جایزه میگیرد. به محض اینکه اسم جایزه برده شد کودکان به درون انبار هجوم بردند و تمام کپه هاى علوفه را گشتند اما بازهم ساعت پیدا نشد. همین که کودکان ناامید از انبار خارج شدند پسرکى نزد کشاورز آمد و از او خواست فرصتی به او بدهد. کشاورز نگاهى به او انداخت. کودک مصممی به نظر میرسید. باخود اندیشید: چرا که نه!. پس کودک به تنهایى درون انبار رفت و بعد از مدتى به همراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز شادمان و متحیر از او پرسید چگونه موفق شدى درحالیکه بقیه کودکان نتوانستند؟

کودک پاسخ داد: من کار زیادى نکردم، فقط آرام روى زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صداى تیک تاک ساعت را شنیدم. به سمتش حرکت کردم و آنرا یافتم!

🔴نتیجه :
دسته اول کار رو برای خودشون خیلی سخت کردن چون بدون توجه به اینکه چه چیزی رو میخوان پیدا کنن(هدف) فقط روی جستجو کردن برای یافتن تمرکز کردن ولی پسر بچه با تلاش کمتر فقط با کمی ذکاوت و تمرکز بر اینکه چه چیزی رو باید پیدا کنه و اون چیز چه ویژگی هایی داره که بتونه بهش تو جستجو کمک کنه موفق شد

🔻👁‍🗨🔺 برداشت نتورکی:
تو نتورک هم دقیقا همینه وقتی هدفت رو به طور دقیق برای خودت مینویسی اونوقته که میدونی دقیقا چی میخوای و برای رسیدن بهش باید چیکار کنی در غیر اینصورت مثل دسته ی اول میشی که تلاش میکنه ولی چون هدفش رو گم کرده موفق هم نمیشه